با رویا رفتیم کتابخونه دانشگاه و
بعد از همون جا رفتیم بازار میوه و تره بار. تو یکی از غرفه ها از کارگر
جوان غرفه خواستم یه کیلو انار بهم بده و چون زیاد تجربه داشتم که به جای
یه کیلو یکهو سه کیلو میکشن برات تاکید کردم فقط یه کیلو. رویا هم گفت
دانشجوییم بیشتر لازم نداریم. پسر جوان با لبخند پرسید دانشجو هستید؟ چه
رشته ای؟ چه مدرکی دارید؟ من و رویا نگاهی به هم کردیم و با تعجب جوابش رو
دادیم. گفت من انار خوب میذارم براتون و دقیقا یه کیلو، یه خواهشی دارم.
هیچ نگفتیم و منتظر موندیم ادامه بده. گفت لطفا خوب درس بخونید و به جامعه
خدمت کنید.
تا زمانی که پول انار رو حساب کردیم و از اونجا اومدیم بیرون با احترام و تحسین برخورد کرد و این نکته رو به ما یادآوری کرد شعور، رفتار صحیح و انسانیت به مدرک و سواد آکادمیک نیست. قطعا منظورم این نیست چون بخاطر دانشجو بودن به ما احترام گذاشت با شعور ه. حرفم در نوع خواسته ای که از ما داشت: خوب درس بخونید و به جامعه خدمت کنید.